انحرافات وهابیت در توحید صفات |
||
مقاله ۶، دوره ۲۶، شماره ۱۰۱، پاییز ۱۳۹۶، صفحه ۱۲۷-۱۴۶ ![]() |
||
نوع مقاله: از نگاهی دیگر | ||
شناسه دیجیتال (DOI): MEHDII_38@YAHOO.COM | ||
نویسنده | ||
مهدی نکوئی سامانی ![]() ![]() |
||
مسئول گروه تاریخ / پژوهشکده حج وزیارت | ||
چکیده | ||
وهابیت داعیة توحید و مبارزه با شرک را دارد و با شعار دفاع از توحید، افکار و عقاید نادرست خود را به مسلمانان القا میکند، باید دید که آیا آنان درک و تفسیر درستی از توحید ذات و صفات و توحید افعالی و عبادی دارند یا خیر؟ نوشتار حاضر پس از گزارش دیدگاه وهابیت در باب توحید صفاتی، مهمترین اشکالات و انحرافات دیدگاه آنان در خصوص توحید صفات را بررسی نموده و اثبات می کند که وهابیان، با توجه به مبنا و روشی که در فهم قرآن و روایات دارند، فهم و تفسیر درستی از حقایق و معارف عمیق دین؛ از جمله توحید ذاتی و صفاتی ندارند و در واقع، از درک و اثبات توحید حقیقی و تنزیهی عاجزند و از سخنان و دیدگاههای آنان توحید حقیقی و قرآنی استنتاج نمیشود و در بحث توحید صفاتی، گرفتار سه مشکل تناقض، تعطیل و تجسیماند. این مدعا با ارائة شواهد کافی از اقوال آنان در باب توحید صفات و همچنین با تحلیل مبانی فکری آنان اثبات شده است. |
||
کلیدواژهها | ||
توحید ذات؛ توحید صفات؛ وهابیت؛ سوء فهم؛ تجسیم | ||
موضوعات | ||
از نگاهی دیگر | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه تأمل در سخنان وهابیت نشان میدهد که آنان در فهم و تفسیر توحید صفاتی، از قرآن و سنت دور افتاده و دچار سوء فهم و تفسیر نادرستاند و توحید را با تشبیه ۱. دیدگاه وهابیت دربارة توحید ذات و صفات قبل از اشاره به دیدگاه وهابیت در باب صفات خدای متعال، باید به سه اصل مهم وکلیدی در روش معرفتی وهابیت، توجه کنیم: اصل اول ؛ وهابیت در همة مباحث دینی؛ اعم از آموزههای اعتقادی، فقهی و تفسیری به شدت نصگر هستند و تفسیری ظاهرگرایانه از آیات و روایات را مبنای فهم و تفسیر خود قرار داده است و در فهم دین، اعتبار چندانی برای عقل و اجتهاد قائل نیستند. اصل دوم ؛ وهابیت در ظاهر به توحید ذات و اسما و صفات، و توحید ربوبیت و الوهیت معتقدند و به همة صفاتی که خداوند در قرآن، خود را به آنها توصیف کرده یا در کلام پیامبر خدا۹ آمده است، بدون بیان کیفیت و تأویل و تعطیل، باور دارند (الأثری، ۱۴۲۲ق، ص۴۴ ؛ العثیمین، ۱۴۲۶ق، ص۱۸). اصل سوم ؛ وهابیت، صفات جسمانی را با معانی ظاهری آن به خدا نسبت میدهند و هرگونه تأویل را در بحث صفات، نفی میکنند (الشایع خالدبن عبدالرحمان، ۱۴۱۹ق، ص۱۲۷). اکنون با توجه به مبانی فکری وهابیت در باب صفات الهی، دیدگاه آنان در این باب را به بررسی و نقد میگذاریم: نگاه تجسیم گرایانة وهابیت ۱. اِسناد اعضا و جوارح و صفات جسمانی به خدای تعالی ابنتیمیه و پیروان مکتب فکری او، به صراحت، صفات جسمانی را به خداوند نسبت میدهند؛ برای نمونه، ابنتیمیه میگوید: خداوند، سمیع و بصیر، و علیم و خبیر است و دارای تکلم، خشنودی، غضب، خنده، گریه و تعجب است و در روز قیامت با خنده بر بندگان ظاهر میشود و هر شب به آسمان دنیا نزول میکند و هر کسیکه نزول خداوند را به آسمان دنیا انکار کند، گمراه و اهل بدعت است (ابن تیمیه، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۶۱۵ ؛ همو، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۶۹). وهابیان نیز صفاتی مانند دست، کف، انگشتان، پا، ساق، وجه، چشم، نفس، سمت راست و چپ، پهلو، نزول، آمدن، سخن گفتن، فوقیت، استوا بر عرش، جلوس، قوت، دوری و نزدیکی، خنده و تعجب، دوست داشتن و اکراه، خشم و خشنودی، فرح و دیگر صفات را که در برخی نصوص آنان وارد شده است، به خدا نسبت میدهند و تأویل این صفات را به صراحت نفی میکنند: «ومن صفاته سبحانه، والکف والإصبع والشمال والقدم والرجل والوجه والنفس والعین والنزول والإتیان والمجیء والکلام والقول والساق والحقو والجَنب والفوق والاستواء و…» (القِنَّوجی،۱۴۲۱ق، ص۷۰). از نظر ابن تیمیه و وهابیها، خداوند میشنود، میبیند، حرف میزند، راضی میشود، مسخره میکند، تعجب میکند، میخندد، هر روز از عرش به آسمان دنیا میآید، دست و پا و ساق و صورت دارد، در روز قیامت روی عرش مینشیند. (ابن تیمیه، ۱۴۱۶ق، ج۴، ص۳۷۴ ابنتیمیه مىگوید: «ولو قد شاء لاستقرّ على ظهر بعوضة فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبیّته فکیف على عرش عظیم» (ابنتیمیه، ۱۴۲۶ق، ج۳، ص۲۴۳). «اگر خداوند بخواهد با قدرت خویش مىتواند بر پشت پشهاى قرار گیرد؛ پس چگونه نتواند بر روى عرش استقرار یابد!» در شرح قصیدة ابن قیّم آمده است: «خداوند دارای پاست و روز قیامت، جهنم پر نمیشود و مرتّب از خداوند میخواهد چیزی در آن بریزد. خداوند هرچه از انسانها را داخل جهنم میافکند، باز هم پر نمیشود و فریاد {هَلْ مِنْ مَزید} جهنم بلند میشود، تا اینکه خداوند پایش را در جهنم میگذارد. آنگاه جهنم پر میشود و میگوید: قطّ، قطّ؛ بس است، بس است.» (شرح قصیدة ابنقیّم، ج۱، ص۱۳۱). همچنین وهابیها خدا را دارای ساق میدانند و ادعا میکنند که خداوند در روز قیامت، ساق خود را نشان میدهد وتمام مردان و زنان با ایمان، در مقابل خدا به سجده میافتند. (ابنتیمیه، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۳۰۲ ؛ همو، ۱۴۱۶ ق، ج۷، ص۲۷۵ ؛ ابنقیم، این قیم جوزی، ۱۴۰۸ ق، ج۱، ص۲۵۲ ؛ عبدالمحسن البدر، ۱۴۲۲ق، ص۹۴). از نظر وهابیت پیامبر۹ درکنار خدا جلوس مىکند؛ «إنّ اللهَ جالس على العرش ویُجلس معه محمداً یوم القیامة» (ابنتیمیه، ۱۴۱۶ق، ج۴، ص۳۷۴). ازگروه افتاى سعودى دربارة صفت هروله سؤال شده وپاسخ دادهاندکه چون صفت هروله (دویدنِ) خدا در حدیث قدسى آمده و بخارى و مسلم نقل کردهاند، ما هم باید به آن اعتقاد داشته باشیم. (فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث والإفتاء، ۱۴۲۱ق، ج۳، ص۱۹۶، فتوى ۲. اعتقاد به استقرار خدا بر عرش یکی از شواهد ونشانههای اهل تجسیم بودن وهابیت، اعـتـقـاد آنان بر استقرار خداوند بالای عرش است؛ «… إن الله تعالى استوى على عرشه بلا کیف ولا تشبیه ولاتأویل والإستواء معلوم والکیف مجهول…» (بن باز، بیتا،ج۱، ص۱۲۸). عالمان وهابی آیة شریفة: {الرحمان عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى} را به معنای ظاهری آن حمل کرده و استوای خدا بر عرش را به معنای استقرار و جلوس معنا می کنند و نظر کسانی را که استوا را قدرت و استیلا دانستهاند، باطل و خطا شمردهاند! «وأنّ الاستواء من الله تعالى على عرشه على الحقیقة لا على المجاز» (ابن تیمیه، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۱۸۹؛ عبد الرحمان بن محمد بن قاسم، ص۴۰۲ ؛ العثیمین، محمدبن صالح ۱۴۲۱ق، ص۵۷ ؛ عبد الرحمان بن حسن،۱۳۷۷ق، صص۵۱۱ و۵۱۸ ؛ همو، ۱۴۱۱ق، ص۲۶۶ ؛ عبد العزیز بن صالح الطویان، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۲۷۵). «فهو سبحانه فوق مخلوقاته مستو على عرشه المجید بذاته بائن من خلقه ینزل کل لیلة إلى السماء الدنیا ویأتی یوم القیامة وکل ذلک على حقیقته ولا نؤوله کما لا نؤول الید بالقدرة والنزول بنزول أمره وغیر ذلک من الصفات…» (طحاوی والبانی، ۱۴۱۴ق، ص۴۵). «خدای سبحان فوق مخلوقات است و بر عرش استقرار دارد و ذات او با ذات مخلوقات، مباین است و هر شب از عرش به آسمان دنیا پایین میآید و در روز قیامت راه میرود و تأکید میکند که اهل سنت و جماعت این صفات را به معنای حقیقی (ظاهری) آنها برای خدا اثبات میکنند و از هرگونه تأویلی مانند تأویل یدالله به قدرت، و نزول به نزول امر خدا، و استوا به معنای استیلا اجتناب میکنند.» ۳. ادعای نزول خدا از عرش به آسمان دنیا از جمله شواهدی که نشان میدهد وهابیت در بحث صفات الهی اهل تجسیماند، عقیدة آنان به نزول خدا از عرش به آسمان دنیاست. ابنتیمیه[۱] میگوید: «إنّ الرّب یتدلى فی جوف اللیل إلى السّماء الدّنیا»؛ «خداوند در دل شب به آسمان دنیا میآید و هنگام صـبـح بـه عرش برمیگردد» (ابن تیمیه، ۱۳۹۷ ق، ص۱۹۸). وی به صراحت میگوید: «خداوند هرشب از عرش به آسمان دنیا میآید و ندای هل من مُستغفر و هل من تائِب سر میدهد و آنگاه که فجر طلوع کرد، برمیگردد و به جایگاه اصلی میرود.» همچنین ادعا میکند که: «فمن أنکر النّزول أو تأوّل فهو مبتدع ضال…»؛ «هرکس نزول خداوند به آسمان دنیا را انکار کند یا توجیه و تأویل نماید، بدعتگذار وگمراه است» (ابن تیمیه، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۶۱ ؛ همو، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۶۹). وهابیان نیز به پیروی از ابنتیمیه احادیثی را که بر فرود آمدن خداوند به آسمان دنیا دلالت میکند، تصدیق نموده و میگویند: «خداوند حقیقتاً از عرش به آسمان دنیا فرود میآید (الغصن، ۱۴۲۴ق، ص۲۴۴ ؛ صالح بن عبد العزیز آل الشیخ، شرح فتوی الحمویه، جزء ۳۸، ص۴۵). ۴. ادعای مکانمندی خدا از نظر وهابیت، اگر کسی به بودن خداوند روی عرش و بالای آسمان اعتقاد نداشته باشد، کافر است و باید او را توبه داد و اگر توبه نکرد، باید گردنش را زد! به گفتة یکی از عالمان وهابی، اگر کسی معتقد باشد که خداوند در همهجا هست و ناظر و شاهد جهان هستی است، او جزو حلولیهاست و اول باید او را نصیحت و موعظه کرد. اگر از کتاب و سنت و اجماع، برای او دلیل آوردیم که خدا نمیتواند همهجا باشد و او قانع شد که هیچ، و اگر قانع نشد، کافر و مرتد است (الدویش، ۱۴۱۲ ق، ج۳، ص۲۱۶). از ابنعثیمین سؤال شده است که برخی از مردم زمانی که از آنها سؤال میشود «خدا کجاست؟»، میگویند: خدا در همه جا هست. آیا این جواب صحیح است یا نه؟ وی در پاسخ چنین گفته است: «این جواب که: خدا در همهجا هست، سخنـی است باطل و اگر از شـما پرسیدند خدا در کجاست؟ بگویید: خدا در آسمان است. اگر کسـی بگوید خدا در همهجا هست ومنظورش ذات خدا باشد، این کفر است!» (العثیمین، ۱۴۱۳ق، ج۱، صص۱۳۳ـ ۱۳۲). ۵. ادعای قابل رؤیت بودن خدا ابن تیمیه و همة علمای وهابی معتقدند که خدای متعال را در آخرت با چشم ظاهری مىتوان دید (ابنتیمیه، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۲۴۰ ؛ غنیمان،۱۴۲۶ق، ج۲، ص۲۴۰). «من اصول أهل السنة والجماعة الثابتة إثبات رؤیة المؤمنین لربّهم فی دار القرار…» (عبدالرحمان ناصر السعدی، ۱۴۱۴ق، ص۵۲). ابنعثیمین از عالمان برجستة وهابی، در دفاع از این دیدگاه میگوید: «اگر گفته شود لازمة دیدن خداوند جسم بودن او است، اشکالی ندارد خدا را جسم بدانیم.» (العثیمین، ۱۴۱۹ق، ص۴۵۸). دلایل اهل تجسیم بودن وهابیت ۱. نسبت دادن صفات جسمانی به خدا با تأکید بر معانی ظاهری آنها همچنانکه پیشتر اشاره شد، وهابیها اوصاف ظاهری؛ مانند غضب، دشمنی، خشنودی، خنده، استقرار بر عرش، جلوس، رفت وآمد، فرود آمدن به آسمان دنیا و خلق موجودات با دستهای خود و نیز داشتن دست، چشم، گوش، صورت، پا و ساق راـ بدون تأویل ـ به خدا نسبت میدهند و ادعا میکنند که هرکس معانی ظاهری این صفات را انکار یا توجیه و تأویل کند، بدعتگذار و گمراه است (العثیمین،۱۴۲۶ق، صص۱۸ و۷۳۱). ۲. نفی مجاز و تأویل در بحث صفات یکی از مبانی اندیشة ابنتیمیه و پیروان فکری وی، نفی مجاز و تأویل در بحث صفات الهی است. وهابیت صفات خدا را به معانی ظاهری آنها حمل، و از این مبنا به شدت دفاع میکنند ۳. رد نظریة نفی کنندگان تجسیم وهابیون، روش متکلمان، فلاسفه، عرفای اسلامی و همة منکران جسمانیت خدا را باطل میدانند و به صراحت از نظریة تجسیم دفاع میکنند و ادعای فلاسفه در خصوص نفس جسمانیت خدا و اثبات تجرد ذات ربوبی را موهوم و بیاساس و مخالف عقل و شرع میدانند (الخلف، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص۴۰). ابنتیمیه در کتاب تلبیس الجهمیه مینویسد: «ولیس فی کتاب الله ولا سنة رسوله ولا قول أحد من سلف الأمة وأئمتها أنّه لیس بجسم، وأن صفاته لیست أجساما وأعراضاً، ….» (ابنتیمیه، ۱۴۲۶ق، ج۱، ص۱۰۱). یعنی نه در قرآن، نه در سنت و نه در اقوال بزرگان گذشته، یک جمله که گفته باشند خداوند جسم نیست، نداریم. او همچنین میگوید: «أنه لم ینقل عن أحد من الأنبیاء ولا الصحابة ولا التابعین ولا سلف الأمة أن الله جسم، أو أن الله لیس بجسم، بل النفی والإثبات بدعة فی الشـرع) (ابنتیمیه،۱۳۹۷ق، ص۲۵۸ ؛ همو، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۱۰۵، ص۱۳۵ و ۲۲۵ ؛ همو، ۱۴۲۶ق، ج۱، ص۹، ۴۷؛ الغصن، ۱۴۲۴ق، ص۱۴۵). از نظر او چون لفظ جسم و جوهر و دیگر اصطلاحات کلامی و فلسفی و عرفانی در قرآن و سنت نیامده، پس به کار بردن این واژهها دربارة خدا بدعت نارواست. وهابیون ادعا میکنند چون نفی جسمیت از خدا، در کتاب و سنت نیامده، هیچ متکلم و فیلسوفی حق ندارد خدا را منزه از جسمیت بداند (ابنتیمیه، ۱۴۱۶ق، ج۶، ص۴۰ ؛ الخلف، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص۴۰). این موضع و دیدگاه وهابیت از دلایل آشکار اهل تجسیم بودن آنان است. بررسی و نقد دیدگاه وهابیت یک : تناقضگویی وهابیون از سخنان وهابیت که پیشتر مورد اشاره و استناد قرار گرفت، معلوم میشود که آنان در بحث توحید صفاتی دچار تناقضند؛ زیرا از سویی ادعا میکنند که باید صفات را بنابر این، نتیجة دیدگاه وهابیت که از یک سو صفات ظاهری را به خدا نسبت اشکال دیگر دیدگاه وهابیت این است که ادعا میکنند در قرآن و روایات پیامبر۹ و سخنان صحابه و تابعین، سخنیکه نشان دهد خداوند جسم نیست، نیامده است؛ «أنّ التجسیم إثباتاً أو نفیاً لم یرد فی الکتاب ولا فی السنة وإنما هو لفظ مبتدع» (ابنتیمیه، ۱۴۱۶ق، ج۶، صص۴۳ـ۴۰ ؛ الخلف،۱۴۲۰ق، ج۲، ص۴۰). در حالیکه چنین ادعایی، افترا به خدا همچنین وهابیت دیدگاه فلاسفه و متکلمان اسلامی در خصوص منزّه بودن خدا از جسمانیت را رد میکنند، لذا چارهای ندارند جز اینکه قول مقابل دیدگاه فلاسفه و متکلمان را بپذیرند و خدا را جسم بدانند؛ زیرا اثبات جسمانیت و نفی جسمانیت دو امر متناقض هستند و اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است و لذا نمیتوان هم جسمانیت و هم عدم جسمانیت، هر دو را از خدا نفی کرد. بنابراین، وهابیون در این مسئله ناگزیرند یکی از دو شق را بپذیرند؛ جسمانیت یا عدم جسمانیت صفات خدا ؛ و نمیتوانند در این مسئله توقف کنند و از نفی جسمانیت خودداری نمایند چون در این صورت راهی برای اثبات توحید حقیقی و صفات کمال نخواهد داشت. بنابراین، این ادعای وهابیت که میگویند «چون تجسیم اثباتاً و نفیاً در کتاب و سنت نیامده، پس ما هم نباید جسمانیت را از خدا نفی کنیم»، ادعایی گزاف و ضدّ توحیدی است و راه را بر توحید صرف میبندد. و در واقع توقف از نفی صفات سلبی و توقف در اثبات صفات کمال و اثبات توحید حقیقی است. این مطلب که وهابیت در نفی صفات سلبی مانند نفی جسمانیت صفات الهی توقف دارند، تردیدی نیست؛ زیرا به صراحت میگویند: «نحن لا نقول: إنّ الله جسم أو غیر جسم، بل الله تعالى وصف نفسه بهذه الصفات، ونتوقف عما زاد علیها». بنابراین، چون وهابیت از اینکه بگویند خدا جسم نیست، ابا دارند. پس میتوان گفت در سلب صفات جسمانی توقف دارند. دو : اصرار بر تجسیم: وهابیون صفات جسمانی را با دو قید به خدا نسبت می دهند: ۱. اثبات صفات ظاهری بدون هرگونه تأویل، ۲. اثبات صفات ظاهری با قید «بلا تشبیه و بلاتجسیم» نتیجة این دو تعبیر، توقف در نفی تجسیم و تنزیه خدا از صفات سلبی است؛ چون از طرفی صفات ظاهری را به خدا نسبت میدهند و سپس با آوردن قید بلا تأویل و بلا تشبیه و بلا تجسیم، همان معانی ظاهری را نفی میکنند وگویا اصلا ً از اول صفتی را به خدا نسبت ندادهاند، آنجا که میگویند: «أنّ التجسیم إثباتاً أو نفیاً لم یرد فی الکتاب ولا فی السنة وإنّما هو لفظ مبتدع» (ابنتیمیه، ۱۴۱۶ق، ج۶، صص۴۳ـ ۴۰ ؛ الخلف،۱۴۲۰ق، ج۲، ص۴۰). «فلم ینطق أحد منهم فی حق الله بالجسم لا نفیاً و لا إثباتاً ولا بالجوهر و التحیز با توجه به سخنان آنان در بارة صفات الهی، میتوان گفت وهابیت اهل تجسیم بنابراین، وهابیت به این دلیل که بر اثبات صفات ظاهری برای خدا اصرار دارند، ناخواسته دچار تشبیه و تجسیماند؛ و با این صفاتی که به خدا نسبت میدهند و بعد هم میگویند ما در نسبت دادن این صفات حق تأویل نداریم و با چنین مبنا و دیدگاهی نمیتوانند خدای واحد و احد و یگانه و مبرّا از تشبیه و تجسیم را اثبات کنند؟ سه: عجز وهابیت در اثبات توحید حقیقی همچنانکه اشاره شد وهابیت بر اساس مبنای ظاهرگرایی خود، صفاتی راکه مستلزم تجسیم و تشبیه است برای خدا اثبات میکنند. ولذا میتوان گفت آنان با این مبنا هرگز نمیتوانند توحید صرف و حقیقی را اثبات کنند؛ زیرا لازمة اسناد چنین اوصافی با تحفظ به معانی ظاهری آنها، جسمانیت، محدودیت، نیازمندی، عجز و فقدان کمال است، در حالی که انسان موحد باید از نسبت دادن صفاتیکه به نوعی مستلزم محدودیت هرچند که ابنتیمیه و وهابیت میکوشند با گفتن این جمله که: «خداوند جسم است، اما نه مانند دیگر اجسام»، خود را از اتهام جسمانگاری تبرئه کنند. غافل از اینکه گزارة «خدا جسم است اما نه مانند دیگر اجسام»؛ خود نوعی جسمانیت را ثابت میکند وحال آنکه لازمة توحید حقیقی و صرف، نفی جسمانیت و تحدید بههمة معانی آن از خدا است. ازاینرو، ادعای اینکه «ما اهل تجسیم نیستیم» یا آوردن «جسم لا کالاجسام» مشکل تجسیم وتشبیه را برطرف نمیکند؛ زیرا و تنها راه اثبات توحید کامل و حقیقی، نفی تجسیم و تشبیه و همة صفات سلبی از ذات خدا است. پس میتوان گفت: الف)با مبانی و روشیکه وهابیت در اثبات صفات خدای متعال اتخاذ کردهاند، نمیتوانند توحید صرف و حقیقی را اثبات کنند و دیدگاه آنان نهایتاً به تجسیم یا تعطیل میانجامد؛ ب) وهابیت از تفسیر دقیق رابطة ذات و صفات الهی عاجزند؛ زیرا اولاً صفات را زاید ج) آنان خدا را دارای صفات متغیر، و ذات الهی را محل حوداث میدانند؛ د) اِسناد برخی از صفات و افعال مادی ـ به صورت مستقیم و مباشرتاًـ به خدا[۲] که مشرب وهابیت است مستلزم مخدوش شدن وحدت ذات الهی و نفی اسباب و مسببات و نظام سلسله مراتبی بین موجودات است. در نتیجه وهابیت بر خلاف ادعایشان ـ که خود را اهل توحید میدانند ـ اهل تجسیم وتشبیهاند و درک درستی از توحید ذات و صفات ندارند؛ زیرا لازمة توحید حقیقی، تنزیه ذات ربوبی از همة صفاتی استکه مستلزم نقص و تحدید و تشبیه ذات خداست و راه اثبات توحید ذات و صفات، تنزیه خدا از صفات سلبی و نقایص و تشبیه و تعطیل است، و اگر ادعا میکنند مراد آنان از صفات ظاهری ـ که به خدا نسبت میدهند ـ بنابراین، آنها در نسبت دادن صفات به خدای متعال، دو راه بیشتر ندارند؛ یا باید صفات را بر معانی ظاهری آنها حمل کنند و تأویل را مطلقاً نفی نمایند تا به مبانی ظاهر گرایانه وچون به هیچ وجه از مبنا و دیدگاه ظاهرگرایانة خود حاضر نیستند عدول کنند دچار تجسیم وتشبیه و تعطیل هستند و از اثبات توحید حقه و حقیقیکه واجد همة صفات کمالی و منزه از صفات سلبی باشد عاجز هستند. بیتردید ما به حکم اصل توحید و اقتضای ذاتی آن و همچنین طبق تصریحاتیکه در کلمات اولیای دین آمده، مجاز به تأویل هستیم و نباید به بهانة ردّ تأویل و تمسک مرحوم علامة طباطبایی در مقام نقد دیدگاه کسانی که صفات الهی را به معانی ظاهری حمل میکنند، مینویسد: مردم در شرح آیاتی نظیر: {الرحمان عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى} مسلکهای مختلفی دارند؛ اکثر پیشینیان عامه برآنند که بحث دربارة اینگونه آیات روا نیست و این آیات از متشابهاتی است که باید علم آنها را به خدا واگذار کرد. این گروه، بحث از «حقایق دینی» و تعمق در ماورای ظواهر الفاظ کتاب و سنت را ناروا و بدعت میشمارند. اما عقل بر خلاف نظر آنها حکم میکند و کتاب و سنت نیز ادعای آنان را تأیید نمینماید. آیات قرآن به شدتِ تمام، به تدبر و تعمق و کوشش در معرفت خدا تأمل در اعتقادات و اندیشههاى وهابیون نشان مىدهد که آنان از فهم توحید حقیقی و قرآنی بسیار دور هستند و خدا را با اوصافى که محکمات قرآن و سنت معرفى مىکند، نمیشناسند و صفات خداوند را به معناى لغوى و ظاهری آن حمل کرده، از توصیف خدا به جسم و جسمانیات ابایى ندارند. وهابیت تلاش میکنند تا از رهگذر حمل صفات به معنای ظاهری آنها و با تأکید بر قید «بدون تکییف و تشبیه و تأویل وتعطیل» به اثبات توحید بپردازند، غافل از آنکه این روش، هم موجب تشبیه و تجسیم است و هم تعطیل و تکییف؛ زیرا اگر بخواهند از تجسیم دست بردارند ممکن است وهابیان ادعا کنند که دوگونه جسم و دست و عرش و کرسی و نزول ۱. این همان تأویلی است که از آن فرار میکنند؛ زیرا نوعی عدول از حمل صفات به معانی ظاهری و جسمانی است و نشان میدهد که از این الفاظ، معانی ظاهری آنها را اراده نمیکنند، حال به هر معنایی که میخواهد حمل کنند؛ ۲. گویا چیزی را اثبات میکنند که هیچ معنایی ندارد و این همان تعطیل است پس وهابیت برای اثبات توحید قرآنی و توحیدی که از تشبیه و ترکیب و محدودیت و نواقص، منزه است، راهی جز دست برداشتن از حمل صفات بر معانی ظاهری آنها ندارد، و حال آنکه راضی نیست از این اصل دست بردارند. پس هم اهل تجسیم و تشبیهاند و هم اهل تعطیل. بنابر این، وهابیون با توجه به مبنا و روشی که در فهم متون دینی دارند، درک صحیحی از توحید ذاتی و صفاتی ندارند و خدا را آنگونه که قرآن و سنت معرفی کرده است، نمیشناسند و توحیدشان با تجسیم، ثنویت، تشبیه، ترکیب، نقص وتحدید ذات لایتناهی خداوند و انواع خرافات و اوهام آمیخته است و حال آنکه لازمة توحید، تنزیه خدای متعال از همة حدود و قیود امکانی و خلقی است و انسان موحّد باید خدا را از مانند و تشبیه صرف این ادعای وهابیت که ما اهل توحید ربوبی والوهی هستیم، میتواند اثبات کند که آنان حقیقتاً توحید ذاتی، ربوبی و عبادی را درک کردهاند و به آن اعتقاد دارند نتیجهگیری اصل توحید، در قرآن و سنت پیامبر۹ به روشنی تبیین شده و هر مسلمانی باید توحید را از این منابع زلال بگیرد، ولی وهابیت با توجه به مبنا و روشیکه در فهم نصوص دینی و بهویژه در بحث صفات الهی دارند، در فهم و تفسیر توحید ذات و صفات، از قرآن و سنت دور افتادهاند و خدا را با اوصافیکه محکمات قرآن و سنت معرفی میکند، نمیشناسند؛ خداییکه قرآن معرفی میکند «احد» و «صمد» است و کفو و نِدّ و شریک ندارد؛ حیّ و قیوم و بینیاز است؛ از هرگونه عیب و نقص و شباهت به مخلـوقات مبرّا و منزّه است و واجبالوجود و واجد همة صفات کمال است. چنین موجودی به هیچ وجه نمیتواند جسم باشد یا به صفات جسمانی متصف شود و صفات مخلوقات؛ مانند وجه، دست، پا، چشم، آمدن و نزول و قابل دیدن را داشته باشد. لازمة اثبات توحید حقیقی و صرف، منزه دانستن ذات خدا از جسم و صفات و عوارض جـسم است. برای او مانندی نیست. شـنـونـده و بینا است؛ محدود و محسوس نیست؛ قابل جستوجو و لمس نمىباشد؛ حواس، او را درک نمىکنند؛ چیزى بر او محیط نیست. جسم و صورت و نقش و خط و حد ندارد. اصلیترین رکن اعتقادی اسلام، توحید است (توحید در ذات، توحید در صفات، توحید در افعال) و لذا هر مسلمانی باید تلاش کند تا در خصوص توحید، معرفتی کامل توحید حقیقی و قرآنی، باور به یگانگی خدا در ذات و صفات و افعال و شایستگی پرستش است و اینکه { لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ * لا تُدْرِکُهُ الأَْبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأَْبْصارَ}، {هُوَ الأَْوَّلُ وَ الآْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ}. اما معالأسف وهابیون خداوند را دارای اوصاف جسمانی دانسته و اوصاف مخلوقات را به او ـ جلّ و علاـ نسبت دادهاند و میپندارند که خداوند دارای اعضا
[۱]. حدیث النـزول من الأحادیـث المتواترة، … أبو زرعة الرازی، عمـدة القاری، ج۷، ص۱۹۹، وابن القیم فی تهذیب السنن، ج۷، ص۱۰۸ ؛ الذهبی فیالعلو، ص۷۳ ؛ ابن عبدالهادی فی الصارم المنکی، ص ۳۰۴ ولفظه «ینزل ربنا إلى السماء الدنیا حین یبقى ثلث اللیل الآخر فیقول من یدعونی فأستجیب له…» متفق علیه. وهذا ما قرره عن أهل الحدیث الحافظ أبو بکر الإسماعیلی فی اعتقاد أئمة أهل الحدیث (ص ۶۲) حیث قال: «وأنه عز وجل ینزل إلى السماء الدنیا على ما صح به الخبر عن رسول الله ـ صلى الله علیه ] وآله [وسلم ـ بلا اعتقاد کیف فیه» (همان). وقال شیخ الإسلام أبو عثمان إسماعیل الصابونی: «ویثبت أصحاب الحدیث نزول الرب سبحانه وتعالى کل لیلة إلى السماء الدنیا من غیـر تشبیه له بنـزول المخلوقین ولا تمثیـل ولا تکییف (اعتقاد أئمة السلف أهل الحدیث، محمد بن عبد الرحمان الخمیس، دار إیلاف الدولیة، الکویت، ص۳۰۵) [۲]. مانند: «خلقت آدم بیدی». |
||
مراجع | ||
ـ قرآن کریم.
ـ نهج البلاغه. ۱. ابنالوزیر، محمد بن إبراهیم بن علی، (۱۴۱۵ق)، العواصم والقواصم فی الذب عن سنة أبی القاسم، حققه وضبط نصه، وخرج أحادیثه، وعلّق علیه: شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثالثة. ۲. ابنتیمیه، احمد بن عبد الحلیم، (۱۳۹۷ق)، شرح حدیث النـزول، بیروت، المکتب الإسلامی، الطبعة الخامسة. ۳. ابنتیمیه، احمد بن عبد الحلیم، (۱۴۰۳ق)، الاستقامة، المحقق: د. محمد رشاد سالم، المدینة المنورة، جامعة الإمام محمد بن سعود. ۴. ابنتیمیة، احمد بن عبد الحلیم، (۱۴۰۶ق)، منهاج السنّة النبویه، محمد رشاد سالم، الریاض، جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة. ۵. ابنتیمیة، احمد بن عبد الحلیم، (۱۴۰۸ق)، الفتاوی الکبری، دار الکتب العلمیة. ۶. ابنتیمیة، احمد بن عبد الحلیم، (۱۴۱۶ق)، مجموع الفتاوی، المحقق: عبد الرحمان بن محمد بن قاسم، المدینه، مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف. ۷. ابنتیمیة، احمد بن عبد الحلیم، (۱۴۱۹ق)، الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، تحقیق: علی بن حسن، عبد العزیز بن إبراهیم، حمدان بن محمد، السعودیة، دارالعاصمة، الطبعةالثانیة. ۸. ابنتیمیة، احمد بن عبد الحلیم، (۱۴۱۹ق)، دعاوی المناوئین، عرض ونقد: د. عبدالله بن صالح بن عبدالعزیز الغصن، المملکة العربیة السعودیة، دار ابنالجوزی للنشر والتوزیع. ۹. ابنتیمیة، احمد بن عبد الحلیم، (۱۴۲۵ق)، نقض أساس التقدیس، تحقیق: موسی بن سلیمان الدویش، مکتبة العلوم والحکم. ۱۰. ابنتیمیة، احمد بن عبد الحلیم، (۱۴۲۶ق)، بیان تلبیس الجهمیة فی تأسیس بدعهم الکلامیة، مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف. ۱۱. ابنجوزی، عبد الرحمان بن علی بن محمد، (۱۴۱۳ق)، دفع شُبَه التشبیه بأکف التنزیه، تحقیق: حسن السقاف، دار الامام النووی، عمان، اردن. ۱۲. ابنحجر عسقلانی، (۱۳۹۲ق)، الدرر الکامنة، محقق: محمد عبد المعید ضان، حیدرآباد هند، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، الطبعة الثانیة. ۱۳. ابنحجر عسقلانی، (۱۴۰۸ق)، اجتماع الجیوش الإسلامیة، تحقیق: عواد عبد الله المعتق، الریاض، مطابع الفرزدق التجاریة، الطبعة الاولی. ۱۴. ابنحجر عسقلانی، (۱۴۰۸ق)، الصواعق المرسلة فی الرد علی الجهمیة والمعطلة، علی بن محمد الدخیل الله، الریاض، المملکة العربیة السعودیة، دار العاصمة، الطبعة الاولی. ۱۵. ابنحجر عسقلانی، (بیتا). بدائع الفوائد، بیروت، لبنان، دار الکتاب العربی. ۱۶. ابن قیم الجوزیة، محمد بن أبی بکر، (بیتا)، حادی الأرواح إلی بلاد الأفراح، قاهره، مطبعة المدنی. ۱۷. الأثری، عبد الله بن عبد الحمید، (۱۴۲۲ق)، الوجیز فی عقیدة السلف الصالح، مراجعة وتقدیم: صالح بن عبد العزیز آل الشیخ، المملکة العربیة السعودیة، وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، الطبعة الاولی. ۱۸. آل سعدی، عبدالرحمان بن ناصر، (۱۴۱۴ ق)، التنبیهات اللطیفة فیما احتوت علیه الواسطیة من المباحث المنیفة، الریاض، دار طیبة. ۱۹. بدر (العباد)، عبد المحسن بن حمد، (۱۴۱۴ق)، الانتصار لأهل السنة والحدیث فی رد أباطیل حسن المالکی، الریاض، دار الفضیلة، الطبعة الأولی. ۲۰. بدر، عبدالمحسن، (۱۴۲۲ق)، القول السدید فی الرد علی من أنکر تقسیم التوحید، المملکة العربیة السعودیة، الدمام، دار ابنالقیم، الطبعة الثالثة. ۲۱. بن باز، عبد العزیز بن عبد الله، (۱۴۱۵ ق). مجموع فتاوی بن باز، أشرف علی جمعه وطبعه: محمد بن سعد الشویعر، الریاض،، دار الوطن. ۲۲. بن باز، عبد العزیز بن عبد الله، (بیتا). فتاوی نور علی الدرب، گردآوری: محمد بن سعد الشویعر. ۲۳. بن جبرین، عبد الله بن عبد الرحمان، اعتقاد أهل السنة، الشامله، جزء ۵. ۲۴. بن مرداس، احمد بن إبراهیم، (۱۴۱۲ق)، اعتقاد ائمة الحدیث، المحقق: محمد بن عبد الرحمان الخمیس، الریاض، دار العاصمة للنشر والتوزیع، الطبعة الأولی. ۲۵. بن معمر، حمد بن ناصر بن عثمان، (۱۴۱۳ق) التحفة المدنیة فی العقیدة السلفیة (الفواکه العذاب فی معتقد الشیخ محمد بن عبد الوهاب فی الصفات)، تحقیق: بن عبد المحسن الترکی، الریاض، دار العاصمة للنشر والتوزیع. ۲۶. الحافظ بن احمد بن علی الحکمی، (۱۴۲۲ق)، أعلام السنة المنشورة لاعتقاد الطائفة الناجیة المنصورة، تحقیق: حازم القاضی، المملکة العربیة السعودیة، وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، الطبعة الثانیة. ۲۷. الحافظبن احمدبن علی الحکمی، (۱۴۱۰ق)، معارج القبول بشرح سلم الوصول إلی علم الأصول، المحقق: عمر بن محمود أبو عمر، الدمام، دار ابنالقیم. ۲۸. الحاکم النیسابوری، (۱۴۱۱ق)، المستدرک، مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الأولی. ۲۹. الخلف، سعود بن عبد العزیز، (۱۴۲۱ق)، أصول مسائل العقیدة عند السلف وعند المبتدعة. ۳۰. الدویش احمد بن عبد الرزاق، فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء، جمع وترتیب: رئاسة إدارة البحوث العلمیة والإفتاء، الریاض، الإدارة العامة للطبع. ۳۱. سلیمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب، (۱۴۰۳ق)، التوضیح عن توحید الخلاق فی جواب أهل العراق وتذکرة أولی الألباب فی طریقة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، الریاض، دار طیبة، الطبعة الأولی. ۳۲. سلیمان، فهد بن ناصر بن ابراهیم، (۱۴۱۳ق)، مجموع فتاوی ورسائل الشیخ محمد بن صالح العثیمین، جمع وترتیب: دار الوطن، دار الثریا. ۳۳. الشایع خالد بن عبد الرحمان بن حمد، (۱۴۱۹ق)، استِدرَاک وَتَعقِیب عَلی الشَّیخ شُعَیب الأَرنَؤُوط فی تَأوِیلِهِ بَعض أحَادِیثِ الصِّفَاتِ، تعلیقات: عبد العزیز بن عبد الله بن باز، المملکة العربیة السعودیة، دار بلنسیة للنشر والتوزیع، الطبعة الاولی. ۳۴. صدوق، محمّدبن علی ابنبابویه، (۱۳۹۸ق)، التوحید، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین حوزة علمیه قم. ۳۵. الطحاوی، احمد بن محمد، (۱۴۱۴ق)، تخریج العقیدة الطحاویة، شرح وتعلیق: محمد ناصر الدین الألبانی، بیروت، المکتب الإسلامی، الطبعة الثانیة. ۳۶. الطویان، عبد العزیز بن صالح بن إبراهیم، (۱۴۱۹ق)، جهود الشیخ محمد الأمین الشنقیطی فی تقریر عقیدة السلف، الریاض، مکتبة العبیکان، الطبعة الاولی. ۳۷. عبد الرحمان بن حسن بن محمد بن عبد الوهاب، (۱۳۷۷ق)، فتح المجید شرح کتاب التوحید، المحقق: محمد حامد الفقی، القاهرة، مطبعة السنة المحمدیة، الطبعة السابعة. ۳۸. عبد الرحمان بن حسن بن محمدبن عبد الوهـاب، (۱۴۱۱ق)، التوحید وقرة عیون الموحدین فی تحقیق دعوة الأنبیاء والمرسلین، المحقق: بشیر محمد عیون، الطائف، مکتبة دار البیان، الطبعة الأولی. ۳۹. عبد الرحمان بن محمد بن قاسم، (۱۴۰۸ق)، حاشیة کتاب التوحید، بیجا. ۴۰. عبدالله بن محمد بن عبد العزیز، (۱۴۱۲ق)، التوحید وبیان العقیدة السلفیة النقیة، المحقق: أشرف بن عبد المقصود، مکتبة طبریة، الطبعةالأولی. ۴۱. عبود، صالح بن عبد الله، (۱۴۲۴ق)، عقیدة محمد بن عبد الوهاب السلفیة وأثرها فی العالم الإسلامی، المدینة المنورة، عمادة البحث العلمی بالجامعة الإسلامیة، الطبعة الثانیة. ۴۲. العثیمین، محمد بن صالح، (۱۴۲۱ق)، القواعد المثلی فی صفات الله وأسمائه الحسنی، الجامعة الإسلامیة، المدینة المنورة، الطبعة الثالثة. ۴۳. العثیمین، محمد بن صالح، (۱۴۲۴ق)، القول المفید علی کتاب التوحید، الدمام، دار ابنالجوزی، الطبعةالثانیة. ۴۴. العثیمین، محمد بن صالح، (۱۴۲۴ق)، شرح العقیدة الواسطیة، المحقق: سعد فواز الصمیل، ریاض، دار ابنالجوزی، الطبعة الخامسة. ۴۵. العثیمین، محمد بن صالح، (۱۴۲۲ق)، عقیدة أهل السنة والجماعة، المدینه المنوره، الجامعة الأسلامیة، الطبعة الرابعة. ۴۶. العثیمین، محمد بن صالح، (۱۴۲۶ق)، الدرة المضیة فی عقد أهل الفرقة المرضیة شرح العقیدة السفارینیة، الریاض، دار الوطن للنشر، الطبعةالأولی. ۴۷. الغنیمان، عبد الله بن محمد، (۱۴۲۶ق)، مختصر منهاج السنة، صنعاء، یمن، دارالصدیق للنشر والتوزیع، الطبعةالثانیة. ۴۸. الفوزان، صالحبن فوزان، (۱۴۲۲ق/۲۰۰۱م). الملخص فی شرح کتاب التوحید، دارالعاصمة الریاض، الطبعةالأولی. ۴۹. قَایْماز الذهبی شمس الدین أبو عبد الله محمد بن احمد، (۱۴۱۶ق)، العلو للعلی الغفار فی إیضاح صحیح الأخبار وسقیمها، المحقق: أبو محمد أشرف بن عبد المقصود، الریاض، مکتبة أضواء السّلف، الطبعة الأولی. ۵۰. القِنَّوجی، محمد صدیق خان، (۱۴۲۱ق)، قطف الثمر فی بیان عقیدة أهل الأثر، المملکة العربیة السعودیة، وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، الطبعة الاولی. ۵۱. کلینی، محمد بن یعقوب، (۱۴۰۷ ق)، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، دارالکتب اسلامیه، تهران، چاپ چهارم. ۵۲. محمد بن عبد الوهاب، (۱۴۲۰ق)، أصول الإیمان، بن سلیمان التمیمی النجدی، تحقیق: باسم فیصل الجوابرة، المملکة العربیة السعودیة، وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، الطبعة الخامسة. ۵۳. النیسابوری، مسلم بن الحجاج، (۱۴۱۴ق)، صحیح مسلم، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی. |
||